불편을 드려 죄송합니다.
현재 이 버전의 인터넷 익스플로어(IE)에서는 페이지의 일부 기능이 작동하지 않을 수 있습니다.

보다 정상적인 이용을 위해서는 다른 브라우저를 이용해주십시오.

로딩중입니다...

홈으로

안녕, 봄과 함께 온 꼬마들

한글

ENG

맨위로

با گرفتن دولت افغانستان توسط طالبان در ماه اگست سال 2021، آنعده از افغانهای که سال های متمادی با موسسات خارجی در کابل کار ووظیفه داشتند، جهت بقای حیات خود وفامیل شان قصد خروج از افغانستان را نمودند. از آن جمله به تعداد 391 تن از افغانها، به کمک یک عملیات مخفی توسط دولت کوریای جنوبی از افغانستان موفق به خروج شدند.

در فبروری سال 2022، به تعداد 157 تن از این افغانها که شامل 29 فامیل میشوند بعد از سپری نمودن دوره اموزشی سازگاری با جامعه در شهر جینچان و شهر یاسو بلاخره ساکن شهر ساحلی اولسن گردیدند. البته ورود مهاجران در شهر اولسن به این تعداد تا هنوز هیچگاه سابقه نداشته است. اینبار ورود این تعداد از مهاجرین افغان برای شهروندان اولسن غافلگیر کننده بود و زمانیکه فرزندان این خانواده ها برای شمولیت درمکتب محل ثبت نام مینمودند ، با مخالفت های بعضی از شهروندان مواجه شدند. که این مخالفت ها بعدا بوسیله مسولین اداری شهر به طور مسالمت آمیز حل شده و شهر اولسن توانست که این شهروندان جدید خویش را با آغوش گرم بپذیرد.

زمانیکه والدین متعلمین کوریایی مصروف این نوع از جدال ها بودند ، فرزندان شان با وجود داشتن تفاوت های زبانی مصروف حل مشکلات ریاضی و بازی روی میدان بوده و همچنان والدین متعلمین افغان مصروف آموختن حرفه با همکاران کوریایی خود بودند.

ماه اپریل بهار شهر اولسن فرا رسیده، وحالا وقت ان است که همه اطفال دوباره به مکتب فرستاده شوند.

2021년 8월, 아프가니스탄 정부가 탈레반에 항복했다. 외국인들과 일한 아프간인들은 고국을 탈출해야 했다. 한국에 협력한 아프간인들 391명도 한국 정부의 비밀작전을 통해 한국에 왔다.

진천과 여수를 거쳐, 29가구 157명이 지난 2월 바닷가 공업도시 울산에 정착했다. 전례 없는 대규모 이주에 놀란 울산은 허둥댔고, 학교 배정을 둘러싼 갈등도 있었다. 그러나 끈질긴 설득과 대화로 울산은 갈등을 풀고 이들을 품었다.

어른들이 소란한 동안 아이들은 친구가 됐다. 어려운 수학문제와 함께 씨름하고, 말이 통하지 않아도 같이 뛰어논다. 부모들은 한국인들과 함께 일을 배우며 이웃이 되고 있다.

4월의 울산에는 이른 봄이 찾아왔다. 오늘도 꼬마들은 학교에 간다.

In August 2021, the Afghanistan government surrendered to the Taliban. Afghans who worked with foreigners had to escape their homeland, and 391 Afghans who had worked for South Korea managed to arrive in the country through a secret operation carried out by the South Korean government.

Last February, 157 Afghans in 29 families traveled through Jincheon and Yeosu and settled in the industrial city by the sea, Ulsan. An unprecedented massive inflow of migrants took Ulsan by surprise, and conflict broke out when the Afghan students were assigned to their new schools. But the city of Ulsan resolved the conflicts and embraced their new residents through persistent persuasion and dialogue.

While the adults engaged in a heated debate, the children became friends. They struggled together over difficult math problems, and they played outside together even though they spoke in different languages. Afghan parents learned the trade working with Korean colleagues and have become neighbors.

Spring came early in Ulsan this April. Today, the kids go to school once again.

1)

안녕! 나는 파르하트야.

Hi! I’m Farhat.

سلام ! اسم من فرحت هست.

شگوفه های گیلاس در مکان های گرم اندکی زودتر شگوفا میگردد.

따듯한 곳에서 벚꽃은 조금 더 일찍 핀다.

The cherry blossoms bloom a little earlier in warm places.

شگوفه های سفید و زیبای گیلاس در ششم اپریل به زیبای سرک ها و خیابان های دونگ گو، شهر اولسن افزوده است. حوالی ساعت 8:30 دقیقه صبح ، بعد از اینکه والدین قبلا بطرف کار و وظیفه شان رفته بودند، چند عراده از وسایل نقلیه، از محله رهایشی (اپارتمان) ، زیر سایه درختان و نور افتاب که بی سر و صدا میتابید عبور میکرد.

4월6일 울산 동구 서부동에서는 연분홍색 벚꽃이 골목마다 넘실거렸다. 어른들은 이미 출근한 오전 8시30분쯤, 아침 햇살이 고요히 내리는 아파트 단지 사이로 자동차 몇 대가 부릉 소리를 내며 지나갔다. 서부초등학교 앞 횡단보도에서 남쪽으로 난 큰길은 두 달 전 이 동네에 정착한 아프가니스탄 꼬마들의 등굣길이다.

On April 6 in Seobu-dong located in Dong-gu, Ulsan, the light-pink cherry blossoms flooded every street. At 8:30 a.m. after the adults had already gone to work, a few vehicles with their engines roaring passed through an apartment complex where the morning sunlight quietly shone. The big street running south from the crosswalk in front of Seoboo Elementary School was now the road that took the Afghan children to school, two months after they settled in this neighborhood.

تمامی این اطفال در یک اپارتمان 5 منزله ، بالای یک تپه کوچک، حدودا 10 دقیقه دور تر (پیاده) ، واقع در جنوب شرقی مکتب ابتداییه سابو با هم زنده گی دارند. این شاگردان که هنوز کاملا از خواب بیدار نشده اند یکی یکی در میدان مقابل اپارتمان ، حضور پیدا میکنند. پرنیان که لباس های به رنگ روشن و زیبا را خوش دارد ( یک دختر مهربان و خجالتی...) اینها 28 شاگر هستند که تمامی شان به همان مکتب ابتداییه سابو درس میخوانند.

این شاگردان همه روزه توسط تیم از مادران ،از محل رهایشی شان الی مکتب ابتداییه رهنمایی میشوند. ازدروازه ورودی اصلی اپارتمان به طرف جاده بزرگ پایین میروند. بجای لاله های سرخ رنگ که در این فصل سال دشت های افغانستان را پوشانیده است، این شاگردان زیر شگوفه های درختان گیلاس ، در جاده های اولسن راه رفته و بعد از چند دقیقه پیاده روی یکی از ساختمان های زرد رنگ مکتب ابتداییه قابل رویت است. با زبان کوریایی و شکسته، یکی از متعلمین وقتیکه بطرف مکتب میروند به یک خام سالخورده (ان یانگ هه سه یو! ) میگوید. این خانم یکی از آن خانم های است که داوطلبانه متعلمین را رهنمایی و کمک منمایند. بالای بکس متعلمین مکتب یک لوحه کوچک به رنگ روشن خود نمایی میکند. روی این لوحه کوچک عدد 30 نوشته شده است، عدد 30 حاوی پیام سرعت راننده گی در اطراف مکاتب است. این همان اطفال هستند که با عبور از چندین دشت و صحرا، و فرار از ظلم طالبان وارد مکتب میشوند.

دوهفته قبل از امروز، صبح که اطفال برای اولین بار روانه مکتب میشدند، اوضاع کاملا فرق میکرد. صبح 21 مارچ محوطه اپارتمان به تعداد85 تن از دانش آموزان لیسه، متوسطه و ابتداییه نهایت شوق زده، والدین، مسولین وزارت عدلیه، مسولین وزارت تعلیم وتربیه و مسولین کمپنی صنایع سنگین هیوندای حضور داشتند. سلیم، وارث، داود و عظیمی با داشتن یونیفورم مکتب لیسه ناموک و والدین شان مصروف گرفتن عکس با تلفن موبایل بودند. در بین این شاگردان دختر های نیز بودند که برای اولین با پوشیدن کرتی دامن (یونیفورم) دراین محوطه حضور یافته بودند.

شاگردان مکتب ابتداییه همگی خریطه های کاغذی نصواری رنگ به دست داشتند. این خریطه های کاغذی به رنگ نصواری مملو از شرینی و چاکلیت های بود که برای دوستان کوریایی شان آماده ساخته بودند ، روی این خریطه ها نصواری با زبان کوریایی شکسته خود را معرفی نموده بودند. سلام، اسم من فرحت است واز دیدن شما خیلی خوشحالم. سلام من روح افزا هستم و از دیدن شما خیلیم خوشحالم.

서부초 남동쪽으로 걸어서 10분 거리, 작은 언덕 위 5층짜리 아파트 한 동에 꼬마들은 살았다. 전나무 그늘이 드리운 아파트 앞마당으로 잠이 덜 깬 아이들이 하나둘 나타났다. 핑크색 패딩을 좋아하는 파르니안, 수줍음 많은 자이라… 모두 같은 초등학교에 다니는 28명의 꼬마들이다.

인솔당번 어머니들을 따라 아이들은 아파트 정문 내리막길을 내려가 큰길로 향했다. 이맘 때 아프간 들판을 가득 메우는 튤립 대신, 흐드러진 울산 벚꽃나무 아래로 아이들이 한 줄로 걷는다. 살구색 작은 학교 건물이 이내 모습을 드러냈다. “안녕하세요!” 스쿨존 등교봉사 중인 안씨 할머니에게 한 꼬마가 서툰 한국어로 인사한다. 탈레반의 탄압을 피해 사막을 건넌 아프간 꼬마들이 스쿨존 제한속도 ‘30’ 스티커를 가방에 달고 줄지어 교문을 통과했다.

보름 전, 첫 등교날의 아침은 사뭇 달랐다. 3월21일 아파트 단지 마당은 첫 등교에 나선 85명의 초·중·고교생과 부모들, 법무부와 교육청, 현대중공업 관계자들의 설렘과 긴장으로 가득 찼다. 남목고 교복을 입은 살림과 워리스, 다우드, 아지미를 아버지들이 휴대폰으로 찍었다. 여자아이들 몇은 처음 입는 교복 치마를 거꾸로 입고 나왔다.

초등학생 꼬마들은 저마다 갈색 종이가방을 손에 들었다. 한국 친구들에게 나눠줄 간식이 잔뜩 든 종이가방 위로 띄어쓰기가 제각각인 자기소개가 적혔다. ‘안녕하세요! 나는파르하트예요 만나서반가워요’ ‘안녕 나는로하프저예요 만나서 반가워’….

The children all live in one five-story apartment building on top of a small hill, a ten-minute walk away southeast of Seoboo Elementary School. One by one, children not yet fully awake appeared in the yard before the apartment building where the fir trees cast a shade. Parnian, who likes pink down coats, the shy Zyra... They are 28 children who all go to the same elementary school.

The children follow the mothers whose turn it is to take the children to school and head down from the main gate of the apartment complex to the big street. Instead of the tulips that cover the fields in Afghanistan around this time of year, the children walk in a line under the splendid cherry blossoms of Ulsan. The small apricot school building soon appears. “Annyeonghaseyo!” In awkward Korean, a child greets the elderly Ms. Ahn, who volunteers as a school zone guardian when the kids go to school in the morning. Their bags decorated with stickers that read “30”--the speed limit in school zones--the Afghan children, who crossed the desert to escape the oppression by the Taliban, enter the school gate.

Two weeks ago, the morning they first went to school, things were quite different. On March 21, the apartment yard was full of 85 excited and nervous elementary, middle and high school students, their parents, officials from the justice ministry and the Office of Education, and representatives of Hyundai Heavy Industries. Salim, Waris, Daud, and Azimi were wearing the Nammok High School uniform, and their fathers were busy capturing their children on their cell phones. The girls wore uniform skirts for the first time and some of them came out with their skirts on backwards.

The kids in elementary school all had brown paper bags in their hands. The paper bags were filled with snacks they were going to share with their Korean friends, and on the bags, they had written clumsy Korean letters in awkward grammar--their introductions. “Annyeonghaseyo! NaneunFarhatyeyo. Mannaseobangawoyo (Hello! I’mFarhat Nicetomeetyou).” “Annyeong NaneunRohafzeyeyo Mannaseo bangawo (Hi I’mRohafze Nice to meet you”...

متعلمین مکتب لیسه و متوسطه که به گروپ های 3 و 4 نفری تقسیم شده بودند به طرف مکتب روانه شدند. بعدآ شاگردان مکتب ابتداییه که خریطه های کاغذی به رنگ نصوری همراه داشتند آماده رفتن به مکتب شدند. آنها با قدم های کوچک شان و با احتیاط کامل از بالای تپه به طرف پایین روانه شدند. شگوفه های درختان گیلاس که از وزش باد های سرد بهاری جان به در برده بودند در این اواخر ماه مارچ ، درجنوب این شهر ساحلی و صنعتی شگوفا بودند.

آقای کیم چنگ-یو یکی از مسولین صنایع سنگین هیوندای ، از راه دورنظاره گراین متعلمین بود. متعلمین از کنار لوحه آبی فروشگاه جی- اس ۲۵، ایستگاه بس های شهری و از جوار درختان که در کنار جاده قرار داشت وارد مکتب شدند. معلمین این مکتب با لبخند گرم و زیبا ،انتظار رسیدن متعلمین را داشتند و هنگامیکه آخرین متعلم از دروازه وارد مکتب شد، آقای کیم یکباره تکان خورد. او تیلفون مبایل خود را از جیب اش بیرون کشید. آقای کیم همیشه این کاررا انجام میداد تا به شکایت های همیشگی ، بی شمار و مشاجرات جدی که در این مدت رخ میداد جواب میگفت. او در گروپ 18 نفری که برای انجام این پروگرام شامل بودند پیام فرستاد.

(تمامی متعلمین افغان بلاخره وارد مکتب شدند)

3~4명씩 짝지은 중·고등학생들이 먼저 각자의 학교로 출발했다. 갈색 종이봉투를 든 초등학생들이 곧이어 한 줄로 출발했다. 작은 발들이 조심조심, 언덕길을 내려갔다. 남쪽 바닷가 공업도시, 3월 말의 막바지 꽃샘추위를 뚫고 연분홍 벚꽃이 막 피어나고 있었다.

현대중공업 동반성장실 김창유씨는 먼발치에서 행렬을 지켜봤다. 하늘색 GS25 간판과 버스정류장과 가로수들을 지나, 활짝 웃는 선생님들이 기다리는 교문으로 아이들이 들어갔다. 마지막 아이가 교문을 통과하자 그의 다리가 풀렸다. 지난 두 달, 수많은 민원과 끝모를 실랑이와 간곡한 설득으로 자주 뜨거워졌던 그 휴대폰을 꺼냈다. 이 날을 함께 준비한 담당자 18명이 모인 단톡방에 그는 짧게 보고했다.

“아프간 자녀들 모두 무사히 등교했습니다.”

The secondary school students grouped in threes and fours first left for school. Soon the primary school students with their brown paper bags headed out in a line. Their small feet carefully walked down the hill. The light-pink cherry blossoms that had survived the last of the spring cold spells were beginning to bloom in late March in this southern industrial city by the sea.

Kim Chang-yu from the Co-Prosperity Business Office at Hyundai Heavy Industries watched the children march out from a distance. The children passed the sky-blue GS25 sign, the bus stop, and trees lining the street and entered the school gate, where the teachers were waiting for them with bright smiles. When the last child entered the gate, Kim’s legs gave way. He pulled out his cell phone, which had often gotten hot due to countless complaints, endless arguments and serious persuasion the last two months. He gave a brief report in the group chatroom of eighteen workers who had prepared for this day together.

“All the Afghan children have made it to school.”

2)

감사패를 숨긴 간호사

A Nurse Who Had to Hide a Plaque of Appreciation

پنهان کاری لوایح تقدیر؟

در 11 اگست سال 2021، یک مرد به اثر اصابت گلوله در شفاخانه درگذشت. او باحمایت یک خانم تا به شفا خانه رسیده بود. عبد الحفیظ عابد که منحیث نرس کار میکرد، متعجب به طرف مرد رفته و دریافت که (به روایت آن خانم) آن مرد در مقابل شفاخانه مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفته و در قید حیات نیست ، دلیل اش را کسی نمیدانست.

کابل پایتخت افغانستان، یک روز قبل تحت سلطه طالبان درآمد که شایعات آمدن آن در اول صبح شنیده میشد و تا به ظهر در تمامی نقاط کابل طالبان حاکم دیده میشد.آقای حفیظ عابد در این مقطع زمانی مصروف کار در شفاخانه بود و بعد از شنیدن این خبر شروع به پاک سازی و محو اطلاعات تیلفون موبایل اش نمود. تیلفون آقای عابد حاوی پیام ها و تصاویر زیادی با همکاران شفاخانه کوریای بود . اعضای طالبان یکی پی دیگر با اسلحه های (ای-ک 47) دست داشته شان وارد جاده های کابل میشدند.

آقای حفیظ عابد از این ببعد تصمیم گرفت که نباید لباس های پاک و تمیز و موهای منظم داشته باشد. و خواست که تقدیر نامه های ر ا که با خود در دفتر کارش داشت و همیشه به آن افتخار میورزید و نمایانگر آن بود که سالها در شفاخانه کوریای کارنموده است، پنهان نماید. نیرو های امریکای قبلا از پایگاه نظامی که شفاخانه کوریایی در آن واقع بود خارج شده بودند. حالا آقای حفیظ عابد باید به میدان هوایی کابل برود، زیرا شنیده بود که دولت کوریای جنوبی پروگرام تخلیه کارمندان محلی سابق اش را دارد.

تمامی جاده های کابل، زیر آفتاب سوزان ماه اگست مملو از ده ها هزار افغان های بود که همه شان خواستار ترک وطن شان بود. هر قدر به میدان هوایی کابل نزیکتر شده میروید، شمار مردم بیشتر و بیشتر میگردد. موتر های بس را که سفارت کوریای جنوبی در کابل تهیه نموده بود از میان ده ها هزار افغان باید عبور میکرد. تا اینکه آقای حفیظ عابد و سایر افغان های را که حکومت کوریا میخواست از کابل تخلیه نماید به میدان هوایی کابل برساند. در این مدت زمان اطفال که در داخل بس بودند همه گریه مینمودند. بدن آقای حفیظ عابد با مو های ژولیده ، چرب و خاک آلود، بوی عرق و تعفن میداد. طالبان این موتر بس را تحت نظر داشت.

طیاره نظامی حکومت کوریا (عامل افغان های تخلیه شده) با عبور از اسلام آباد - پاکستان به میدان هوایی بین المللی شهر اینچان رسید. با رسیدن به اینچان و دیدن مسولین کوریایی ملبس با لباس های سفید مخصوص شرایط کرونا ،که برای پذیرای آمده بودند، و دیدن این صحنه ، شرایط کرونای به ذهن آقای حفیظ عابد خطور میکرد. در شهرکابل مردم به فکر ویروس کرونا که تمامی جهان را فرا گرفته بود چندان نبود. خانواده آقای حفیظ عابد و سایر افغان ها به هوتل اقامت داده شدند که توسط دولت کوریایی جنوبی درنظر گرفته شده بود. سپس مدت دو ماه را دریک مرکز دولتی واقع در شهر جینچان سپری نمودند که به نام مرکزملی منابع بشری یاد میشد و بعد از ان به تاریخ 27 اکتوبر 2021 به شهر یاسو نقل مکان نموده و برای مدت چهار ماه در مرکز آموزشی پولیس بحری شهر یاسو آموزش سازگاری با جامعه و زبان کوریایی دریافت نمودند.

2021년 8월11일, 총상을 입은 한 남자가 아프간 파르완주(州)의 한국병원에서 사망했다. 남자는 여자의 부축을 받으며 병원에 들어왔다. 간호사 하피즈 압둘은 놀라서 뛰쳐나왔다. 여자는 남자가 병원 앞에서 탈레반의 총에 맞았다고, 왜 맞았는지는 모르겠다고 했다.

수도 카불은 전날부터 탈레반의 수중에 넘어갔다. 아침부터 소문이 돌더니 점심쯤 카불 시내에 탈레반이 쫙 깔렸다. 병원에서 소식을 들은 하피즈는 휴대폰의 모든 데이터를 지웠다. 한국과 관련한 메시지와 사진, 연락처가 너무 많았다. 파르완 거리에도 AK-47 소총을 든 탈레반 단원들이 속속 들어왔다.

하피즈는 면도와 빗질을 끊었다. 깨끗한 옷도 입지 않았다. 사무실에 놓인 감사패엔 하피즈의 이름이 적혀 있었다. 한국병원에서의 7년, 자부심이 담긴 감사패를 숨겨야했다. 병원이 있는 공군기지에서 미군은 이미 철수했다. 카불공항에 가야 했다. 한국 정부가 피난작전을 편다고 들었다.

뜨거운 태양이 카불 거리를 내리쬐는 8월, 피난민 수만명이 골목마다 붐볐다. 공항에 가까울수록 인파는 빽빽했다. 한국 대사관이 준비한 버스가 하피즈 가족과 아프간인들을 태우고 카불공항으로, 수만의 인파 사이로, 천천히 기어갔다. 씻지 못한 몸에서는 고약한 냄새가 났다. 모래와 먼지에 머리카락이 떡졌다. 아이들은 울었다. 탈레반 대원들이 버스를 가만히 지켜봤다.

‘특별기여자’들을 태운 군용기는 파키스탄 이슬라마바드를 거쳐 인천공항에 도착했다. 방역복을 입은 한국인들이 나타나자 하피즈는 그제서야 코로나19를 떠올렸다. 전세계를 휩쓸고 있는 그 바이러스를 카불에서는 떠올릴 겨를이 없었다. 하피즈 가족과 아프간인들은 한국 정부가 마련한 호텔에서 머문 후, 진천 공무원인재개발원에서 두 달, 10월27일부터는 여수 해경교육원으로 옮겨 넉 달을 지냈다.

On August 11, 2021, a man with a gunshot wound died in a Korean hospital in Parwan, Afghanistan. He arrived at the hospital supported by a woman. Surprised, Abdul Hapiz Abed, a nurse, sprang towards the man. According to the woman, the man was shot by the Taliban in front of the hospital. She had no idea why.

Kabul, the capital of Afghanistan, went into the hands of the Taliban the previous day. Rumors began spreading in the morning and by lunch time, the Taliban were spotted everywhere in Kabul. Hapiz, who heard the news when he was at the hospital, deleted all the data on his cell phone. There were too many messages, pictures and contacts related to South Korea. One after another, members of the Taliban holding AK-47 rifles entered the streets of Parwan as well.

Hapiz stopped shaving and combing his hair. He did not change into clean clothes, either. On the appreciation plaque in his office was engraved Hapiz’s name. He had to hide the plaque, which he took pride in, because it testified to his seven years of service at the Korean hospital. U.S. troops had already pulled out from the Air Force base where the hospital was located. Hapiz had to get to the Kabul Airport. He heard that the South Korean government was going to carry out an evacuation operation.

Under the sizzling August sun, every street in Kabul was jammed with tens of thousands of evacuees. The closer to the airport, the more crowded with people it was. The bus that the South Korean Embassy had prepared crawled through the tens of thousands of people, taking Hapiz and his family along with other Afghans to the Kabul Airport. Hapiz’s unwashed body reeked. His hair was greasy with sand and dust. The children cried. The Taliban quietly kept their eyes on the bus.

The military aircraft with the “special contributors” on board arrived at Incheon International Airport after passing through Islamabad, Pakistan. Only when South Koreans wearing personal protective equipment appeared, did COVID-19 pass through Hapiz’s mind. In Kabul, there was no time to think of the virus that was sweeping through the world. Hapiz’s family and the other Afghans stayed at a hotel arranged by the South Korean government, then stayed at the National Human Resources Development Institute in Jincheon for two months. On October 27, they moved to the Korea Coast Guard Academy in Yeosu and stayed there for four months.

울산 동구 중앙아파트에서 지난 4일 하피즈 압둘(48)씨의 가족이 한 자리에 모여있다. 아프간 한국 협력 병원에서 간호사로 일한 그는 탈레반에 아프간 정부가 넘어간 지난해 8월, 한국 정부의 ‘미라클 작전’으로 고국을 탈출해 한국에 왔다.

울산 동구 중앙아파트에서 지난 4일 하피즈 압둘(48)씨의 가족이 한 자리에 모여있다.

3)

한 명의 아이도 포기하지 않는다

We Leave No Child Behind

(تمامی اطفال پذیرفته میشود)

یکی از روز های خزانی سال 2021 زمانیکه این افغانها مصروف آموزش زبان کوریایی و فرهنگ کوریایی بودند، نماینده گان شرکت صنایع سنگین هیوندای و کمپنی های مربوطه آن، در رستورانت اطراف محل جمع شدند. تصمیم این نماینده گان به آن شد که تعداد از خانواده های افغان را در یکی از اپارتمانهای که مربوط به شرکت صنایع سنگین هیوندای ، واقع درمحله دون-گو شهر اولسن است اسکان داده شود. این تعمیر 5 منزله با داشتن 6 اپارتمان در هر منزل که قبلا محل گذراندن موقت دوره قرنطین مسولین شرکت صنایع سنگین هیوندای بعد از بازگشت سفر های خارجی به کشوراستفاده میشد.

ساعت 11 صبح در 7 فبروری سال جاری به تعداد 4 عراده بس های شاهراه حامل 157 افغان از 29 خانواده وارد دروازه عمومی شرکت صنایع سنگین هیوندای واقع در دونگ- گو شدند. چادر های دختران که تازه از بس شاهراه پیاده شده بودند، در آن صبح زمستانی با نسیم ساحلی نمایان بود. (روز های کاری) مسولین شرکت صنایع سنگین هیوندای تازه شروع شده بود. مسولین کمپنی مجبور بودند که اولتر از همه به ریس خانواده که به یکی از 12 شرکت صنایع سنگین هیوندای استخدام شده بودند. کارت های دخولی شرکت را دریافت نمایند.تا بتوانند که در جلسات شرکت نمایند، وسایل آشپز خانه و فرنیچر را تهیه نمایند....... همچنان باید متوجه اذهان عامه نیز بود

بعد از اینکه به تعداد 28 تن از متعلمین افغان به مکتب ابتداییه سابوثبت نام نمودند، والدین متعلمین کوریایی بتاریخ نهم فبروری سال جاری به تعداد 40 تن از آنها در صحت مکتب جمع شده تا اعتراض نمایند. خواست والدین این بود که متعلمین خارجی به مکتب که برای فامیل های خارجی است فرستاده شود و یا اینکه برای فرزندان ما یک بدیل یا جاگزین داده شود، تا که فرزندان خویش را به آن مکتب بفرستیم.

آقای سیوجین گیو، مسول اداره تعلیم و تربیه شهر اولسن، با کتابچه یادداشت مملو از وقت ملاقات با والدین متعلمین مکتب ابتداییه سابو در ماه فبروری است. 23 فبروری ملاقات با نماینده های والدین و هیات مدیره (سوم مارچ برنامه اطلاع رسانی برای والدین متعلمین مکتب سابو. هر وقت و زمانیکه آقای سیو خسته از فرط کار میشود به یاد لوحه میافتد که در دهلیز اداره تعلیم و تربیه اویخته شده است. (تمامی اطفال پذیرفته میشود) خاموشانه با خود میگوید ( ما به هر پدر ومادری گوش میدهیم) این بی سابقه است. او باید از اول کار شروع نماید. تنها راه برای پیشرفت و ترقی، صداقت است.

여수에서 아프간인들이 한국 문화와 언어를 배우고 있던 지난해 어느 가을날, 근처의 한 식당에 현대중공업과 협력사 관계자들이 모였다. 인력난에 시달리는 조선업 기업들은 아프간인들에게 관심이 많았다. 현대중공업은 이들의 정착을, 다른 회사들은 이들의 일자리를 맡기로 했다. 울산 동구 현대중공업 근처 언덕 위 중앙아파트, 옛날엔 회사 간부들이 살았고 최근엔 해외출장 복귀자들의 임시 격리숙소로 쓰던 5층 6라인 아파트를 숙소로 쓰기로 했다.

2월7일 오전 11시, 아프간인 29가구 157명이 버스 4대에 나눠 타고 동구 현대중공업 정문 앞에 도착했다. 버스에서 막 내린 여자아이들의 스카프가 겨울 아침 바닷바람에 휘날렸다. 현대중공업 직원들의 ‘바쁜 나날’은 이제 시작이었다. 이사를 시작으로 12개 회사에 나눠 취업한 아버지들의 출입증 발급, 온갖 회의, 가구와 주방기기 마련… 당혹해하는 주민들도 상대해야 했다.

아프간 초등학생 28명이 서부초 한 곳으로 일괄 배정되자 일부 학부모들이 반발했다. 2월9일, 학부모 40여명이 운동장에 모여 플랜카드를 펼쳤다. “외국인 학교부터 먼저 고려하라” “우리 아이들 맘놓고 학교 보낼 수 있는 대안을 달라”

울산교육청 서진규 과장의 달력도 나날이 빽빽해져갔다. ‘2월21일 서부초 학부모 면담’ ‘2월23일 학부모 대표·운영위원장 면담’ ‘3월3일 서부초 학부모 설명회’…. 지칠 때면 그는 교육청 1층 로비에 적힌 모토를 떠올렸다. “한 명의 아이도 포기하지 않는 울산교육” 그는 마음 속에서 이 문장을 “한 명의 학부모도 포기하지 않는다”로 읽었다. 맨땅에 헤딩, 진정성만이 돌파구였다.

One day last fall, when the Afghans were learning Korean culture and language in Yeosu, representatives of Hyundai Heavy Industries and partner companies gathered at a nearby restaurant. Companies in the shipbuilding industry, which had been facing a shortage in labor, were interested in the Afghans. Hyundai Heavy Industries decided to help them settle down in Korea, while the other companies were to provide them with jobs. They decided to house the Afghans in Jungang Apartment on a hill near Hyundai Heavy Industries in Dong-gu, Ulsan. The five-story building with six apartments on each floor was once used as residences for Hyundai executives and was recently used as a temporary residence for employees in quarantine after returning from overseas business trips.

At 11 a.m. February 7, four buses carrying 157 Afghans from 29 Afghan families arrived at the main gate of Hyundai Heavy Industries in Dong-gu. The scarves worn by the girls who just got off the bus fluttered in the ocean breeze that winter morning. The “busy days” of Hyundai Heavy Industries employees were just beginning. Starting with the move, the employees had to help the Afghan fathers who were hired by twelve companies get their access passes, attend all kinds of meetings, provide furniture and kitchen appliances... and they had to handle the confused residents.

When 28 Afghan children were all assigned to Seoboo Elementary School, some parents protested. On February 9, around forty Korean parents displayed a placard in the school yard. “Consider schools for foreigners first” “Give us an alternative, so we can send our children to school with peace of mind.”

Seo Jin-gyu, a manager at the Ulsan Metropolitan Office of Education, filled his journal with schedule after schedule: “Feb. 21 - Seoboo Elem. parents meeting” “Feb. 23 - Meeting with parents’ representative and steering committee chair” “Mar. 3 - Presentation for Seoboo Elem. parents” .... Whenever Seo got tired, he recalled the slogan in the lobby of the education office. “Education in Ulsan leaves no child behind.” Quietly to himself, he read the slogan as “We leave no parent behind.” There was no precedent. He had to start from scratch. The only way to create a breakthrough was with sincerity.

울산시교육청 교육협력담당관실의 김정헌 대외협력팀 주무관, 서진규 교육협력담당관, 장영복 대외협력팀장(왼쪽부터)이 지난 5일 울산시교육청 1층 카페에서 인터뷰 하고 있다. 이들은 교육청의 다른 유관부서들과 함께 아프간 특별기여자 자녀들의 공교육 편입과 지원 전반을 기획·조정했다.

울산시교육청의 김정헌 대외협력팀 주무관, 서진규 교육협력담당관, 장영복 대외협력팀장(왼쪽부터)이 지난 5일 울산시교육청 1층 카페에서 인터뷰 하고 있다.

سعی و تلاش مسولین اداره تعلیم و تربیه و سعی تلاش مسولین شرکت صنایع سنگین هیوندای باعث تسلی و اعتماد والدین بود. مخالف حضور افغانها در این شهر نیستیم. مگر بهتر نخواهد بود که اولتر از همه روابط بهتر و درک بهتر فرهنگی میداشتیم؟ این یگانه خواست والدین بود پیشنهاد اداره تعلیم و تربیه چنین است: (بیایید که برای مدت 6 ماه صنف آموزش زبان و فرهنگ کوریایی برای این شاگردان ایجاد نماییم تا زبان و فرهنگ کوریایی را بیاموزند) و والدین با تکان دادن سر جواب میگفتند.

اینطور بهار به اهسته گی فرا میرسید.

교육청과 현대중공업이 바삐 움직일수록 학부모들의 마음은 조금씩 열렸다. “오는 것 자체는 반대하지 않는다. 어느 정도 소통이나 문화 이해도를 쌓는 게 좋지 않겠나.” 학부모들의 입장이 정리됐다. 교육청은 “한국문화적응반을 설치해 6개월~1년 정도 기간을 두고 적응토록 하자”고 제안했고, 학부모들은 고개를 끄덕였다.

그렇게 천천히 봄이 오고 있었다.

The busier the staff at the Office of Education and Hyundai Heavy Industries were doing the work, the more the parents slowly opened their hearts. “We are not against their coming here. Wouldn’t it be better to communicate and improve our cultural understanding somewhat?” That was the position of the parents. The education office suggested, “Let’s create a class for the children to adapt to Korean culture for 6 months to a year,” and the parents nodded.

That was how spring slowly approached.

4)

워리스, 투미토애니*

Waris, Tumi To Ani

وارث آیا میدانی؟

*아프간 다리어로 ‘넌 할 수 있어’라는 뜻

( رابطه بین و عنصر وضرا یب این معادله درجه دوم چیست؟ هوانگ هیانگ-سو شاگرد صنف دهم / چهار ، مکتب لیسه نموک ابرو هایش را با لا برد. ساعت اول درسی روز سه شنبه ریاضی بود، و متعلمین صنف دهم / چهار با یکی از مسایل مشکل الجبری دست و پنجه نرم میکردند. این منفی -یک است.... هیان – سو و همصنفی اش که در کنارش بود مصروف حل سوال بودند. بطرف چپ هیان – سو دوست افغان اش وارث قرار داشت. که چشم هایش در قسمت های خط کشی شده کتاب ، که با پنسل میخانیکی نشانی شده بود دوخته شده است.

“이차방정식의 두 근과 계수 a,b,c 사이엔 어떤 관계가 있을까.” 남목고 1학년 4반 황현서는 눈썹을 살짝 찡그렸다. 화요일 1교시 수학시간, 4반 학생들은 교과서 위에서 만만치 않은 적수를 만났다. “이건 마이너스 1….” 현서는 짝꿍과 나란히 머리를 맞댔다. 함께 펼친 교과서에 밑줄을 긋는 샤프의 움직임을, 현서의 왼쪽에 앉은 아프간 친구 워리스의 두 눈이 바삐 따라간다.

“What is the relationship between the two roots and the coefficients a, b, and c in a quadratic equation?” Hwang Hyeon-seo, a tenth grader in Class 4 at Nammok High School, knitted his eyebrows. The first class on Tuesday was math, and the students in Class 4 were facing a strong opponent in their textbook. “This is minus one....” Hyeon-seo and the student sitting next to him were trying to solve the problem together. To the left of Hyeon-seo was his Afghan friend Waris, whose two eyes were busy following the mechanical pencil underlining parts of the textbook spread out before them.

울산 동구 남목고 1학년4반 교실에서 지난 5일 워리스(오른쪽)가 수학 도우미 황현서양과 수업을 듣고 있다.

울산 동구 남목고 1학년4반 교실에서 지난 5일 워리스(오른쪽)가 수학 도우미 황현서양과 수업을 듣고 있다.

دو هفته قبل از امروز ، بعد از ظهر روزجمعه، هجدهم مارچ ، اداره مکتب اطلاعیه را با این محتوا نشر نمود: (21 مارچ سال جاری، به تعداد چهار تن از متعلمین افغان شامل صنف های شماره چهار، پنج، شش، و هشت شده اند. این شاگردان اولتر از همه صنف های مخصوص اموزش زبان را در منزل اول فرا میگیرند.) ، واو- اینها واقعا در شرف آمدن هستند. هیچ نمیدانم که آنها چگونه خواهد بود. اطلاعیه ادامه داشت. (... جمهوری کوریا سال های قبل ، درموارد زیادی از جامعه جهانی کمک و همکاری های شایان دریافت نموده است. ما توانستیم با استفاده از این کمک ها به یک کشور پیشرفته مبدل شویم. حالا به این باور هستیم که شما توانمندی و قابلیت آنرا دارید که به سایر ملل جهان کمک و همکاری نمایید...

بیست و یکم مارچ، روز دوشنبه ساعت 1:40 دقیقه بعد ظهر، که ساعت پنجم درسی ( ساینس) بود. وارث وارد لابراتوار ساینس میگردد. برای چند روز اول، شاگردان صنف شماره- چهار بسیار محطاط بودند، و فکر میکردند که در فرهنگ کشور وارث حتی دست دراز کردن برای قول دادن شاید بی ادبی تلقی گردد . اما عده از شاگردان بودند که فقط آب وهوای تازه بهاری و شروع سال تعلیمی را میاندیشیدند. شاگردان به دور وارث جمع شدند. (سلام! از چه خوشت میآید؟)

보름 정도 전이었다. 3월18일 금요일 오후, 교내 방송이 울렸다. “…21일부터 아프간 학생 4명이 1학년 4반과 5반, 6반, 8반에 1명씩 배정될 예정입니다. 우선 1층에 적응지원교실을…” 와, 진짜 오는구나. 어떻게 생겼을까. 방송은 계속됐다. “…대한민국은 국제사회의 도움을 여러 번 받았고 그 덕분에 선진국이 됐죠. 여러분도 어려움에 처한 다른 지구인에게 따뜻한 손길을 내밀 수 있는 어른으로 성장하고 있다고 생각합니다…”

3월21일 월요일 오후 1시40분, 5교시 과학시간 과학실에 워리스는 나타났다. 악수하자 손을 내미는 것도 이 친구네 나라에선 실례일까봐 4반 아이들은 며칠간 조심스러웠다. 하지만 새학기 1학년 교실의 간지러운 봄 공기에 몇 명이 결국 항복했다. 아이들은 워리스에게 손을 내밀었다. “하이!” “왓 두 유 라이크?”

About two weeks ago on a Friday afternoon, March 18, an announcement was broadcast throughout the school. “On March 21, four Afghan students will come to our school, and they will each be assigned to the tenth-grade classes 4, 5, 6, and 8. First, they will head to the adaptation support class on the first floor....” Wow, they really are coming. I wonder what they will look like. The announcement continued. “... The Republic of Korea received help from the international community on several occasions, and thanks to the support we were able to develop into an advanced nation. We believe you are growing into an adult capable of extending a warm hand to other people on Earth in difficult situations....”

At 1:40 p.m. on Monday afternoon, March 21, Waris appeared in the science lab for the science class, the fifth lesson of the day. For a few days, the students in Class 4 were careful, worried that even extending a hand for a handshake might be considered rude in Waris’s country. But some of the students eventually surrendered to the ticklish spring air that had entered the classroom at the beginning of a new school year. The students reached out to Waris. “Hi!” “What do you like?”

울산 동구 남목고에서 지난 5일 워리스가 교실에서 수학 수업을 듣고 있다.

울산 동구 남목고에서 지난 5일 워리스가 교실에서 수학 수업을 듣고 있다.

شاگردان صنف ما وارث و دیگر متعلمین تازه شمول افغان را در وقت غذای ظهر به میدان مکتب بردند. هیان – سو به این باور است که ( تمام اطفال و نوجوانان در هر نقطه از جهان بدون در نظر داشت زبان و ملیت مثل و مانند همدیگر هستند) هیان – سو در مضمون و ساعت ریاضی کمک کننده وارث بود و هیان – سو نیز کلمات ساده دری را از وارث بخوبی آموخته است (سلام)، (تشکر) به گفته وارث (تو میتوانی). روز پنجم اپریل، مضمون ریاضی ما اینگونه سپری شد که دو تن از متعلمین مکتب لیسه در کنار هم با محکم گرفتن پنسل و تشویق همدیگر در مورد معادلات درجه دوم الجبری نشسته بودند. ( وارث تو میتوانی !) ( تو میتوانی!) هیان- سو

남자아이들은 점심시간에 워리스와 아프간 아이들을 운동장에 데리고 나갔다. “역시 애들은 다 똑같구나”라고 현서는 생각했다. 워리스의 수학시간 도우미를 맡은 현서는 워리스로부터 간단한 아프간 말도 몇 개 배웠다. 안녕은 살람, 고마워는 타샤코르….‘넌 할 수 있어’는 “투미토애니”라고 했다. 그렇게 5일 1교시 수학시간, 이차방정식의 계수 a,b,c를 앞에 놓고 나란히 앉은 두 고등학생은 서로 격려하며 연필을 고쳐 잡았다. “워리스, 투미토애니!” “투미토애니, 현서.”

The boys took Waris and the Afghan students out to the school yard during lunch time. “Kids are the same everywhere,” Hyeon-seo thought. Hyeon-seo was Waris’s helper during math class, and he even learned a few simple Afghan words from Waris. “Hello” was “Salam” and “Thank you” was “Tashakor”.... According to Waris, “You can do it” was “Tumi to ani.” That was how during the math class on April 5, the two high school students sitting side by side firmly gripped their pencils and encouraged each other with the coefficients of a quadratic equation, a, b, c, in front of them. “Waris, tumi to ani!” “Tumi to ani, Hyeon-seo.”

5)

놀이터엔 국경이 없다

There Are No Borders in the Playground

میدان بازی مرز ندارد

چهارم اپریل ، حوالی ساعت سه ظهر،عایشه در محوطه که با سایه درختان صنوبرپوشیده شده در رفت و آمد بود. گمان میرود که عایشه مدت زیادی را در انتظار بوده. زمانیکه سه تن از دانش آموزان کوریای که صنف ششم ابتداییه هستند از دور دیده میشد، عایشه دوید تا به این دانش آموزان ( دختر) سلام دهد. کودکان افغان با چشمان مقبول ومژه های بلند شان یکی پس از دیگری با چهره های شاداب از اپارتمان ظاهر میشوند.

베이지색 추리닝을 위아래로 맞춰 입은 열 살 아이샤는 아파트단지 오른편 정문 방향을 목이 빠져라 바라보고 있었다. 4월4일 오후 3시45분쯤, 전나무로 둘러싸인 마당을 괜히 왔다갔다하며 아이샤는 누군가를 오래 기다리는 듯했다. 멀리서 6학년 한국 어린이 셋이 나타나자 아이샤는 폴짝폴짝 뛰어가 한국인 언니들을 맞이했다. 눈이 크고 속눈썹이 긴 아프간 꼬마들이 신난 표정으로 하나 둘씩 아파트에서 뛰어나왔다.

Ten-year-old Aisha in a matching beige sweatsuit was eagerly gazing at the main gate located toward the right of the apartment complex. Around 3:45 p.m. April 4, Aisha paced up and down the yard surrounded by fir trees. She seemed to have been waiting for quite a while. When three Korean sixth graders appeared at a distance, Aisha ran over to greet the older Korean girls. One after another, Afghan children with their large eyes and long eyelashes appeared from the apartment building with delighted faces.

میدان که در آن بیشتر از بیست کودک افغان و کوریایی به خود جا داده بود بسیار زود به یک میدان بازی تبدیل شد. تگ؟ بلی. چراغ سبز چراغ سرخ در اینجا کلمات مخلوط و کوتاه زبان کوریایی ، انگلیسی و دری را میتوانست که شنید. نیازی به مترجم نداشتند. اطفال به زبان یکدیگر بدون ترجمه میفهمیدند ، زبان اشاره و حرکات دست. هر زمانیکه دست یکی شان، دست دیگری را لمس میکرد، این طفل محور بازی بود. و اینطور باهم رفیق و دوست شدند.

هنگامی که یکی از دختر های افغان که جاکت سرخ رنگ به تن داشت مردد بنظر میرسید، کودک دیگری دست او را گرفت و به بازی تگ شامل اش نمود. (بازی وسطی)، (بازی وسطی)! در لحظه کوتاه، شکل بازی این کودکان تغیر خورد و پرتاپ و دریافت توپ زرد رنگ شروع شد. توپ به پشت کودکی اصابت کرد که لباس زرد-خاکی داشت. (خیر) اوبا گریه میگفت که – نه - این درست نیست ، بقیه اطفال قهقه میخندیدند.

( حضوراطفاال افغان در اوایل برای والدین شان نگران کننده بود، اما اطفال افغان هیچ کدام تشویش و پریشانی نداشتند. حتی فعلا بهتر و زودتر از انتظار ما با هم دوست شده اند. این تمام داستان نیست؟ آقای چنگ – یو هنوز هم مشغول کمک به اسکان افغانها است.

20명이 넘는 두 나라 아이들의 놀이터가 열렸다. “술래잡기?” “오케이.” “무궁화!” 짧은 한국어와 더 짧은 영어, 아프간 다리어가 뒤섞였다. 통역 없이도 아이들은 몸짓이나 손짓으로 서로를 읽었다. 손으로 손을 터치하면 술래가 되고, 그렇게 친구가 된다.

자주색 패딩 차림의 아프간 여자아이가 쭈뼛거리자, 다른 아이가 손을 잡아끌고 술래잡기의 한복판으로 들어갔다. “피구?” “피구!” 순식간에 대형이 바뀌고, 노란색 작은 공을 던지고 받는다. 황토색 옷을 입은 아프간 꼬마는 잠깐 적진에 등을 돌리고 수다를 떨다가 공을 맞았다. “노노노!” 억울한 목소리에 곳곳에서 깔깔깔 웃음이 터졌다.

“아프간 사람들이 올 때 어른들은 걱정이 컸는데, 아이들은 괜찮았어요. 지금도 이미 우리 생각 이상으로 친해져 있어요. 그게 본질 아닐까요?” 창유씨는 여전히 아프간인들의 정착 준비로 바쁘다.

The place where more than twenty children from both countries gathered soon became a playground. “Tag?” “Okay.” “Green light, red light!” There was a mix of short Korean words and even shorter English words and the Afghan Dari. Even without an interpreter, the children understood each other with their gestures and hand movements. When one hand touched the other, that child became “it.” And that’s how they became friends.

When an Afghan girl in a magenta down jacket hesitated, another child grabbed her hand and pulled her into the game of tag. “Dodgeball?” “Dodgeball!” In an instant, the children changed formation and began tossing and receiving a small yellow ball. An Afghan child in earthy yellow was hit by the ball when chatting for a brief moment with his back to the other side. “No!” He cried trying to appeal that it was not fair, but soon the children began to giggle.

“When the Afghans came, the adults were worried, but the children were okay. Even now, they have grown closer than we can imagine. Isn’t that what this is all about?” Chang-yu is still busy helping the Afghans settle.

اطفال مانده شده اند. بالای سنگ های اطراف، زیر سایه های درختان ، جوار گلهای نشسته بودند. غروب طلایی خورشید، بالای سر کودکان ، در بلندی تپه با داشتن شگوفه های بهاری که زود تر در مکان های نسبتا گرم شگوفا میشوند تابیده بود. ( چه وقت تاریخ تولدت است؟) یکی از دختر کوریایی از دختر افغان پرسید که در کنارش نشسته بود، و او سرش را تکان داد. (تولدت) وقتیکه آن دختر بزرگتر افغان برایش گفت، او با کمال خرسندی ابروهایش را بالا برد. اوه ! ماه پنجم - بیست و سه.

اطفالیکه که تا هنوز توان بازی کردن را داشتند به پرتاب و بازی با توپ ادامه دادند. تفاوت ملیت، نژاد، زبان،... و غیره در زمین بازی وجود نداشت. حتی یک سنگ برای بازی دچ-بال کافی بود. کودکان با گذاشتن یک توته سنگ به اندازه یک کفش در وسط میدان خط وسطی را ترسیم میکرد.

بعد از غروب این اطفال به خانه هایشان برگشتند، و در این میدان بجز از چند سنگ چیزی دیگری به چشم نمیخورد.

놀다 지친 아이들은 나무그늘 돌화단에 앉았다. 따뜻한 곳에서 조금 일찍 핀 벚꽃들이 동산을 연분홍으로 물들이고, 서쪽으로 기우는 햇살은 아이들의 머리마다 황금빛 띠를 둘렀다. “너는 생일이 언제야?” 나란히 앉은 한국 언니의 질문에 아프간 꼬마가 고개를 갸웃했다. “타발롯?(tavalodet·생일)” 아프간 언니가 알려주자 눈썹이 방긋 올라간다. “아! 오월…이십 삼!”

체력이 남는 아이들은 마당에서 계속 피구공을 던졌다. 국적, 인종, 언어… 세상을 나누고 가르는 그 어떤 경계선도 오후의 놀이터에선 필요하지 않았다. 피구할 때 필요한 ‘금’조차도 돌멩이 하나면 충분했다. 앞마당 한가운데에 운동화만한 돌 하나를 놓고 아이들은 “이게 금”이라고 했다.

모두가 저녁을 먹으러 돌아갔을 때, 돌은 온데간데 없이 사라져 있었다.

Exhausted from playing, the children sat on the rocks around the flower bed under the tree shade. The cherry blossoms which bloomed a little earlier in warm places dyed the hill in light pink, and the sun setting in the west was painting a golden halo on the heads of every child. “When is your birthday?” When a Korean girl asked the younger Afghan girl sitting next to her, she tilted her head. “Tavalodet?” When an older Afghan girl told her, she raised her eyebrows in delight. “Oh! May... twenty--three!”

The kids who still had some strength left continued to throw the dodge ball. Nationality, race, language... in the playground that afternoon, there was no need for any boundaries that divided and separated the world. A rock was enough for even the “line” needed to play dodgeball. The children put a rock, the size of a sneaker, in the middle of the yard and said, “This is the line.”

By the time all the children returned home for dinner, that rock was nowhere to be seen.

아프간 특별기여자 및 가족들이 정착한 울산 동구 아파트 앞 마당에서 지난 4일 아프간과 한국 어린이들이 함께 놀며 활짝 웃고 있다.

울산 동구 아파트 앞 마당에서 지난 4일 아프간과 한국 어린이들이 함께 놀며 활짝 웃고 있다.